بخشی از متن کتاب:
گردا و کی باهم دوست بودند. روزی هنگام برفبازی، ملکهی برفی به کمک جادو تکه یخ ریزی را وارد چشم و قلب کی کرد. ناگهان کی همهچیز را فراموش کرد و بدرفتار شد. ملکهی برفی کی را به قصر خود برد و زندانی کرد. گردا به کمک گوزنی به سرزمین ملکهی برفی رفت. او با دیدن کی به گریه افتاد اشکهایش روی کی چکید. کمکم قلب کی آب شد و گردا را به یاد آورد و یکهو گریهاش گرفت. تکه یخ همراه با اشک از چشم کی خارج شد. آنگاه هردو سوار بر گوزن به خانهی خود بازگشتند.
نقد و بررسیها
هنوز بررسیای ثبت نشده است.