توماس در گوش پیت گفت: موز سبز
آقای پاتر از اتوبوس پیاده شد و گفت: باید از هتل سوال کنم که غذای کافی برای همه دارند یا نه. زود برمیگردم.
همیش بیگمور گفت: من هم بروم کمک.
و از اتوبوس بیرون پرید.
همگی منتظر ماندند، ولی کسی برنگشت. آقای ماجیکا کمکم داشت نگران میشد. رانندهی اتوبوس هم کمی پیشتر رفته بود تا به تعمیرگاه تلفن کند. هوا تاریک و مهآلود بود.
نقد و بررسیها
هیچ دیدگاهی برای این محصول نوشته نشده است.