جیمز از رختکن بیرون آمد و دید دوستان قدیمی پدرش به همراه مربیهای تیم وستهام و بازیکنهای چلسی و آرسنال باز هم دور او جمع شدهاند.
جیمز به این وضع عادت داشت. هرجا میرفتند، به خصوص برای بازی فوتبال، افراد زیادی به گرمی با پدرش دست میدادند و به شانهاش میزدند و ازش تعریف میکردند. حتی گاهی توی فروشگاه یا مرکز شهر هم این اتفاق میافتاد. مردم به او خیره میشدند و با دست نشانش میدادند. بعضی وقتها هم به طرفشان میرفتند و میگفتند که بازی او در سال ۱۹۸۳ را دیدهاند و از بازی او خیلی خوششان میآید، یا دربارهی گلی که در فینال جام حذفی با ضربهی سر برای تیم وستهام زدهبود، حرف میزدند.
دیدگاهها
هیچ دیدگاهی برای این محصول نوشته نشده است.