ماه اسفند، آقا گرگه اتومبیل کوچک قشنگی کرایه کرد و به دیدن عمه آگاپانتهی پیرش رفت. آگاپانته از اتومبیل خوشش آمد و خواست آقا گرگه از صبح تا شب او را اینور و آن ور ببرد.
آقا گرگه وقتی به خانه برگشت، آنقدر باسن و پاهایش درد میکرد که رفت و یک گوشه مچاله شد. پیش خودش گفت: اتومبیل اصلاً به درد نمی]ورد. مصیبت است.
دیدگاهها
هیچ دیدگاهی برای این محصول نوشته نشده است.