بخشی از متن کتاب:
من از بچههای تازهوارد مدرسهام. تازه به این محله آمدهام و در این شهر کوچک و غریب کسی را نمیشناسم، در میان مردم این شهر با لهجهی عجیبشان، غریبهام. مخصوصاً این که عنون “بچهی طلاق” را هم با خودم یدک میکشم. اول تعطیلات عید، پدر و مادرم از هم جدا شدند و من با مادرم به این شهر آمدم. این شهر دویست کیلومتر دورتر از خانهی قبلیمان است. اما چون مادرم در اینجا کاری پیدا کرد، مجبور شدیم اینجا بیاییم.
نقد و بررسیها
هنوز بررسیای ثبت نشده است.