از اساسیترین تغییراتِ صورتگرفته در تفکّر و آموزشِ دو دههی گذشته، پذیرش این واقعیت است که ایدئولوژی مفهومی جدا از متن نیست. ایدئولوژی چیزی نیست که بر روی متن سوار شود؛ بلکه متنها ناگزیر با ایدئولوژی عجیناند. پذیرش این واقعیت در مورد ادبیات کودک سختتر بوده است. چرا که عموماً ادبیات کودک را از ملاحظات نژادی و جنسی و سیاسی و … «مبرّا» دانستهاند و آن را از القای پیامهای جهتمند ناتوان تلقی کردهاند.
والنتین وُلوشینوف، زبانشناس و نظریهپرداز روسی، بر این باور بود که تمام نظامهای نشانهای، از جمله زبان، نه فقط از کارکرد دلالتگرانه بلکه از کارکردی ارزشگذارانه نیز برخوردارند، و بنابراین، ایدئولوژیکاند. به گفتهی او «قلمروِ ایدولوژی و قلمروِ نشانهها بر هم منطبقاند.»
ممکن است این نظر را افراطی تلقی کنیم، خاصه اگر ایدئولوژی را تنها به معنای منفیاش در نظر بگیریم؛ یعنی جهتگیری سادهلوحانه یا مغرضانهای که معمولاً به مخالفانِ سیاسیِ خود نسبت میدهیم و آن را انحراف از «عقل سلیم» میشمریم. حال آن که قبول یا نفی هر گونه ارزش فرهنگی و اجتماعی، متضمنِ داشتنِ نوعی ایدئولوژی است، خواه به داشتن آن آگاه باشیم خواه نباشیم. ایدئولوژی در این معنی عقل سلیم را نیز شامل میشود، چرا که عقل سلیم همواره با ارزشها و ارزشانگاشتههای زندگی روزمره درگیر است؛ یا آنها را میپذیرد یا نفی میکند و یا در آنها تشکیک میکند.
منبع: Hunt, Peter (ed.) Understanding Children’s Literature, Routledge (1999)