بخشی از متن کتاب:
لاک پشت گندم کاشته بود. گندمها رسیده بودند، موقع درو شده بود. لاک پشت میخواست گندمها را درو کند که روباه بدو بدو از راه رسید و گفت لاک پشت بیچاره شدی رفت! بدبخت شدی رفت! الانه که کوه بیفته و تموم زحمتت به باد بره.
لاک پشت خیلی ترسیدهبود گفت: قربون دمت روباه جون که خیلی عزیزه، قربون پوزهات روباه جون که خیلی عزیزه، یه کاری بکن که این کوهه نریزه..
دیدگاهها
هیچ دیدگاهی برای این محصول نوشته نشده است.